سینما یکی از حوزه هایی است که وجوه سرمایه گذاری ، اقتصادی و مدیریت مالی آن قابل توجه است.
یکبار هم پیش از این در مورد توجه به این صنعت در سطح اقتصاد ایران نوشته ام.
این روزها، ظاهرا اخراجیهای 2 در فروش و جذب مخاطب موفق بوده است.در عمل هم به آسانی بلیط گیرمان نیامد!
مستقل از تحلیلهای سینمایی ( که در تخصص من نیست). اخراجیها به هر جهت در حال فروش بالاست و این برای اقتصاد ایران مثال مناسبی از بازگشت سرمایه می باشد.
بکارگیری مولفه های موثر در مسیر موفقیت (حتی از نوع رانتی آن) به هر حال در بازدهی سرمایه گذاریها اهمیت ویژه ای دارد که شاید در سینمای ایران هم از وزن بیشتری برخورداراست.
۴ نظر:
جناب آقاي عظيميپور
مديرعامل محترم
باسلام و عرض ادب
تعجب نكنيد كه شما رو مديرعامل محترم خطاب كردم! چون هنوزم با گذشت بيش از يكسال از رفتن شما از كربن هنوز هم شمارو با اين عنوان ميشناسم! كه با وجود شما و گاهاً سختگيريهاتون (منظورم شما و تيم مديريت) خيلي چيزها رو درك كردم، يادگرفتم و بهشون افتخار ميكنم.
بگذريم؛ وبلاگتون خيلي برام جالب بود و جملات قصار زيبايي در اون ديدم. من هم چند تا جمله براتون ميذارم:
ميگن سه چیز درزندگی هیچگاه باز نمیگردند:
زمان، کلمات و موقعیتها
سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند:
آرامش، امید و صداقت
سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند:
رؤیاها، موفقیت و شانس
سهچیز در زندگی از با ارزش ترینها هستند:
عشق، اعتماد به نفس و دوستان
سه چیز در زندگی یک انسان را میسازند:
تلاش، اخلاص و موفقیت
سه چیز در زندگی یک انسان را نابود میکنند:
غرور،خشم ودروغ
به اميد ديدار در كربن!(خودخواهي من رو ببخشيد)
با آرزوي سلامتي و كاميابي
بچه ها شوخي شوخي به گنجيشكا سنگ ميزنن ولي گنجيشكا جدي جدي ميميرن
آدما شوخي شوخي به هم زخم ميزنن ولي قلبها جدي جدي ميشكنن
با سلام مجدد!
چند نکته و نتیجه اخلاقی !
درس اول :
يه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدير شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند…
يهو يه چراغ جادو روی زمين پيدا می کنن و روی اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه…
جن ميگه: من برای هر کدوم از شما يک آرزو برآورده می کنم…
منشی می پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادبانی شيک باشم و هيچ نگرانی و غمی از دنيا نداشته باشم !
پوووف! منشی ناپديد ميشه ...
! بعد مسوول فروش می پره جلو و ميگه: حالا من ، حالا من
من می خوام توی هاوايی کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصی و يه منبع بی انتهای نوشیدنی ! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه…
بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه…
مدير ميگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!
نتيجه : اخلاقی اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه !
این مطلب را تا آخر بخوانید!
١٨ سال پيش من در شرکت سوئدى ولوو استخدام شدم. کار کردن در اين شرکت تجربه جالبى براى من به وجود آورده است. در اينجا هر پروژهاى ٢ سال طول میکشد تا نهايى شود، حتى اگر ايده ساده و واضحى باشد. اين قانون اينجاست.
جهانى شدن (globalization) باعث شده است که همه ما در جستجوى نتايج فورى و آنى باشيم. و اين مشخصاً با حرکت کند سوئدیها در تناقض است. آنها معمولاً تعداد زيادى جلسه برگزار میکنند، بحث میکنند، بحث میکنند، بحث میکنند و خيلى به آرامى کارى را پيش میبرند. ولى در انتها، اين شيوه هميشه به نتايج بهترى میانجامد.
به عبارت ديگر:
١- سوئد در حدود ۴۵۰,۰۰۰ کيلومتر مربع وسعت دارد.
٢- سوئد ٢ ميليون جمعيت دارد.
٣- استلهکم، پايتخت سوئد ۵۰۰,۰۰۰ نفر جمعيت دارد.
٤- ولوو، اسکانيا، اريکسون و الکترولوکس برخى از شرکتهاى توليدى سوئد هستند.
نخستين بارى که در سوئد بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبحها زود به کارخانه میرسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک میکرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشين شخصى به سر کار میآمدند. روز اوّل، من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: «آيا جاى پارک ثابتى داری؟» چرا ماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارک میکنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟ او در جواب گفت: «براى اين که ما زود میرسيم و وقت براى پياده رفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر میرسند و احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو اين طور فکر نمیکنی؟» ميزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنيد.
اين روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته (Slow Food). اين جنبش میگويد که مردم بايد به آهستگى بخورند و بياشامند، وقت کافى براى چشيدن غذايشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سريع (Fast Food) و الزاماتى که در سبک زندگى به همراه دارد قرار میگيرد. غذاى آهسته پايه جنبش بزرگترى است که توسط مجله بيزنس ويک «اروپاى آهسته» ناميده شده است.
اين جنبش اساساً حس «شتاب» و «ديوانگی» به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زير سوال میبرد. نهضتى که «کميّت» را جايگزين «کيفيت» در همه شئون زندگى ما کرده است. مردم فرانسه با وجودى که ٣٥ ساعت در هفته کار میکنند امّا از آمريکائیها و انگليسیها مولّدترند. آلمانیها ساعت کار هفتگى را به ٨/٢٨ ساعت تقليل دادهاند و مشاهده کردهاند که بهرهورى و قدرت توليدشان ٢٠٪ افزايش يافته است. اين گرايش به آهستگى و کندکردن جريان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمريکائیها را هم جلب کرده است.
البته اين گرايش به عدم شتاب، به معنى کمتر کار کردن يا بهرهورى کمتر نيست. بلکه به معنى انجام کارها با کيفيت، بهرهورى و کمال بيشتر، با توجه بيشتر به جزئيات و با استرس کمتر است. به معنى برقرارى مجدّد ارزشهاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بيشتر است. به معنى چسبيدن به «حال» در مقابل «آينده » نامعلوم و تعريف نشده است. به معنى بها دادن به يکى از اساسیترين ارزشهاى انسانى يعنى ساده زندگى کردن است.
هدف جنبش آهستگى، محيطهاى کارى کم تنشتر، شادتر و مولّدترى است که در آن، انسانها از انجام دادن کارى که چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت میبرند. اکنون زمان آن فرا رسيده است که توقف کنيم و درباره اين که چگونه شرکتها به توليد محصولاتى با کيفيت بهتر، در يک محيط آرامتر و بیشتاب و با بهرهورى بيشتر نياز دارند، فکر کنيم.
بسيارى از ما زندگى خود را به دويدن در پشت سر «زمان» میگذرانيم امّا تنها هنگامى به آن میرسيم که بر اثر سکته قلبى يا در يک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسيدن به سر قرارى، بميريم. بسيارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آينده هستيم که زندگى خود در حال حاضر، يعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش میکنيم. همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختيار داريم. هيچکس بيشتر يا کمتر ندارد. تفاوت در اين است که هر يک از ما با زمانى که در اختيار داريم چکار میکنيم. ما نياز داريم که هر لحظه را زندگى کنيم. به گفته جان لنون، خواننده معروف: «زندگى آن چيزى است که براى تو اتفاق میافتد، در حالى که تو سرگرم برنامهريزیهاى ديگرى هستى.»
به شما به خاطر اين که تا پايان اين مطلب را خوانديد تبريک میگوئيم. بسيارى هستند که براى هدر ندادن «زمان»، از وسط مطلب آن را رها میکنند تا از قافله «جهانى شدن» عقب نمانند!
ارسال یک نظر