۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

کوچ

اولا حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد. امیدوارم رمضان کریم فرصتی باشد برای رشد و تعالی بخش معنوی و روحی همه ما.

ثانیا تصمیم گرفته ام از بلاگر به وبسایت خودم کوچ کنم و ادامه مسیر لذت بخش وبلاگ نویسی را در azimipour.com پیگیری نمایم.
در اینجا 420 بار مطلب نوشته ام و علیرغم اینکه با تاخیر چند ماهه کنتور نصب شد و لی تا کنون بیست و سه هزار خورده ای بازدید داشته است. بنابراین این جابجایی کمی سخت است ولی بنظرم رسید که اینکار ضروریست.

ثالثنا باید از زحمات آقای دکتر افتخاری، آقای مهاجری و سرکار خانم حی که در ایجاد وبسایت جدید مساعدت نمودند و بی یاری و مساعدت این دوستان هرگز این کار عملی نبود، صمیمانه سپاسگزاری کنم.

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

جدال با ترازو

روزی مصاحبه خانم اپرا وینفیلرد که یکی از مجریان مشهور و ثروتمند دنیاست را می خواندم که در کار خودش بسیار ادم موفقی است. از او پرسده بودند که مهمترین آرزویی که داری و هنوز به آن نرسیده ای چیست؟ جواب داده بود: آرزو دارم لاغر شوم و اضافه کرده بود که سخت ترین کار برایم رژیم گرفتن و لاغر شدن است که تاکنون علیرغم کوششهای متعدد در آن ناکام مانده ام.

امروز در اخبار دیدم که شرکت هواپیمایی ترکیه  28 خدمه هواپیما خود را بدلیل اضافه وزن بدون حقوق منتظر به خدمت کرد و به آنها 6 ماه برای لاغر شدن وقت داد در غیر اینصورت امکان دارد که اخراج خواهند شد. 
از این تعداد 15 نفر مرد و 13 نفر زن هستند. یکی از این افراد ایزت لوی رئیس انجمن خدمه هواپیمای ترکیش ایرلاین است که می بایست 10 کیلو گرم لاغرشود .ترکیش ایرلاین دلیل اینکار را اهمیت قد و وزن خدمه،ظاهر و توانایی حرکت آنان میداند.


هر دو مورد فوق نشان می دهد که کسب و کار حرفه ای و حرفه ای تر می شود و موضوعات کاملا شخصی نظیر خوش اخلاقی، خوش سیمایی، دلچسب بودن، تناسب اندام داشتن، خویشتن دار بودن، قدرت بیان و ... در بدست آوردن مشاغل مهمتر و با درآمد بالاتر هم موثر است. لذا افرادی که می خواهند در کارشان موفق باشند باید بتوانند از سطح  توان مدیریت  بر خود ، بالایی نیز برخوردار باشند.

در سازمان خدماتی ما هم اخیرا مشتریان راجع به مقولات جدیدی صحبت می کنند. مثلا چرا دفتر شعبه فلان استان شما ( که مشتری ما هرگز به محل فیزیکی دفتر ما مراجعه نمی کند) دکوراسیون مناسبی ندارد یا اینکه چرا لباس و پوشش یکی از پرسنل شما مرتب نبوده است!


پینوشت: عنوان جدال با ترازو از این جهت انتخاب شده که الان سه هفته است که علیرغم کوشش من ، ترازوی منزل حتی از نشان دادن چند صد گرم کاهش وزن دریغ می کند!

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

فقر درک طبیعت

پنجشنبه و جمعه گذشته در هتل توچال برای یک دوره آموزشی اقامت داشتیم. این دو روز برای خودش نکات جالبی داشت که انشاء الله در فرصتهای آتی به آن اشاره خواهم کرد.

اما زندگی در دل طبیعتی نسبتا بکر ، برایم جذابیتی همراه با ولع لجام گسیخته دارد. سکوت کوهستان، طلوع آرام خورشید، گرمی آفتاب در دمای سرد صبحگاهی، آتش شب هنگام و ... مصادیق آن است.

امروز به نوشته این وبلاگ که متعلق به نوجوانی با استعداد است و از خیلی قبل در گوگل ریدر آنرا ثبت کرده ام، برخورد کردم.
وقتی دیدم که صدای گرگی که شنیده، آتقدر برایش هیجان انگیز بوده که امضای حضورش در طالقان شده و با مخاطبانش در میان گذاشته است. به یاد لحظه هیجان انگیزی می افتم که وقتی از ایستگاه هفت توچال به سمت هتل سرازیر بودیم ، خرگوشی در دشت پا به فرار گذاشت. آنقدر این صحنه جالب بود که تا الان هم حتی به یاد آوردنش  لذت بخش است.

فقر حضور ما در طبیعت آنقدر جدی است و روح ما را آزار می دهد که به ساده ترین نمونه هایی از لمس طبیعت اینگونه به هیجان می افتیم!

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

آفتابه فروش نباشیم!

اول پوزش می خوام اگر این تمثیل کمی از نزاکت فاصله گرفته است.

و بعد شاید ، این داستان را شنیده باشید که بنده خدایی در زمانهای قدیم نیاز به استفاده از سرویس بهداشتی داشت و وقتی به توالت عمومی مسجد جنب بازار نزدیک شد با عجله یکی از آفتابه های پر از آب را برداشت که زودتر مشکل را حل کند  . اما مسول آفتابه ها به این بنده خدا گفت: آقا آنرا که برداشته اید زمین بگذارید و آن دیگری را بردارید.

مرد هم همین کا را کرد و وقتی که مشکل بر طرف شد و آرامش پیدا کرد و خواست بهای آنرا بپردازد با تعجب دید تمام آفتابه ها یک رنگ، یک اندازه و پر از آب است و باهم هیچ تفاوتی ندارند. از مسول آفتابه ها پرسید: آقا اینها هیچ کدام باهم فرقی ندارد! چرا شما به من گفتید که باید اولی را برندارم و دومی را بردارم؟!

مرد جواب داد: خب من که اینجا هستم چه کاره ام ! باید یک چیزی بگویم.

واقعیت اینست که در بروکراسی بد سازمانه بعضا نوع اظهارنظر ها، سوال و جواب کردنها و ... غیر مفید و نامناسب است و تنها از سر اثبات موجودیت و یادآوری اینکه من هم هستم ، انجام می شود.

باید مواظب باشیم که آفتابه فروش نشویم.

ببخشید

وام لعنتی، بالاخره تمدید شد!

از گرفتن هر گونه وام بیزارم.

در زندگی شخصی ام تا حال دوبار وام گرفته ام که یکی 6 ماهه بود وسریع آنرا تسویه کردم و دیگری ده ساله که ماه گذشته به پایان رسید.
دوست ندارم زیر بار قرض بروم ، حتی اگر از فرصتها جا بمانم.

اما در زندگی کاری و حرفه ای ، داستان چیز دیگری است. نتنها در موضوع وام بلکه در بسیاری از مقولات ، کار حرفه ای حکم می کند که رفتار و منش دیگری داشته باشی ! آقای افتخاری در این نوشته اش به خوبی این پارادوکس را توضیح داده است.

در شرکتهایی که مدیر آن بوده ام بارها وام گرفته ام و وامها را تسویه کرده ام و همیشه شریک خوش حساب بانکها بوده ام.

اینبارهم در شرکتمان برای تمدید وامی پیش از سر رسیدش و به موقع  اقدام نمودیم ، اما بروکراسی اداری باعث شده تاخیری 71 روزه در تسویه بوجود بیاید و ما را با پرداخت جریمه مواجه کرده است. اینکه چقدر از تقصیرات تاخیر به گردن ماست و چقدر به بانک بر می گردد ، نیز قابل طرح نیست. چون راه حل مطمئن دیگری روی میز نیست.

قیمت تمام شده وام برای شرکتهای غیر تولیدی خیلی بالا در می آید . بنظر میرسد یکی از فرصتهای خوب در بازار تسهیلات ما ریفاینانس وامهای گران است که اگر بانکهای جدید منابع کافی داشته باشند به این بخش می توانند توجه نمایند.

به هرحال این وام لعنتی تمدید شد و من همچنان عمیقا باور دارم که لا اقل باید زندگی شخصی ام را از آلودگی به هر نوع تسهیلاتی که شائبه نزول در آن احساس می گردد، مصون نگه دارم!