۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

فقر درک طبیعت

پنجشنبه و جمعه گذشته در هتل توچال برای یک دوره آموزشی اقامت داشتیم. این دو روز برای خودش نکات جالبی داشت که انشاء الله در فرصتهای آتی به آن اشاره خواهم کرد.

اما زندگی در دل طبیعتی نسبتا بکر ، برایم جذابیتی همراه با ولع لجام گسیخته دارد. سکوت کوهستان، طلوع آرام خورشید، گرمی آفتاب در دمای سرد صبحگاهی، آتش شب هنگام و ... مصادیق آن است.

امروز به نوشته این وبلاگ که متعلق به نوجوانی با استعداد است و از خیلی قبل در گوگل ریدر آنرا ثبت کرده ام، برخورد کردم.
وقتی دیدم که صدای گرگی که شنیده، آتقدر برایش هیجان انگیز بوده که امضای حضورش در طالقان شده و با مخاطبانش در میان گذاشته است. به یاد لحظه هیجان انگیزی می افتم که وقتی از ایستگاه هفت توچال به سمت هتل سرازیر بودیم ، خرگوشی در دشت پا به فرار گذاشت. آنقدر این صحنه جالب بود که تا الان هم حتی به یاد آوردنش  لذت بخش است.

فقر حضور ما در طبیعت آنقدر جدی است و روح ما را آزار می دهد که به ساده ترین نمونه هایی از لمس طبیعت اینگونه به هیجان می افتیم!

۱ نظر:

a.tableshi@gmail.com گفت...

من به صورت روزانه و صبحها جمله ای مدیریتی در وایت برد دفتر مدیریت می نویسم. چند روز پیش جمله ای که نوشتم این بود: سه چیز خیلی سخت است، فولاد، الماس و خودشناسی حکایت مشترک بودن این سه در سخت بودن است. اما فکر می کردم که وجه تمایز اینها چه می تواند باشد که به این موضوع رسیدم که هرچه در عصر تکنولوژی پیش می رویم شکافتن و کند و کاو در دوتای اول تسهیل می شود و برعکس با غرق شدن انسان در تکنولوژی از خود و شناختن خود دور شده تا جایی که در یک تطور تاریخی و اجتماعی که روزی با طبیعت عجین بوده، با دیدن دویدن خرگوش، یا شنیدن صدای گرگ و یا موارد مشابه دیگر ایچنین هیجانی می شویم.