۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

تندیس شویم







ارتقای ظرفیت وجودی




مشکل تویی!

با یکی از دوستان( که مشاور سیستمهای مدیریتی است) نشسته ایم . او در حال معرفی برنامه مدیریتی (ویرایش جدید خود) است که بر اساس آن می خواهیم به استراتژیهای سازمان سر و سامان دهیم.

با گلایه به او می گویم در شرکتی قراردادی بسته شده که درآمد فروش کالا و خدمات در قرارداد پیمانکار دریافت 20درصد پیش و 80 درصد پس از پایان و تحویل کار است. به موازات همین پیمانکار قرارداد خرید تجهیزات را برای این پروژه به صورت 40 درصد پیش پرداخت و 60 درصد ده روز پس از تحویل کالا منعقد کرده است. حجم ریالی قرارداد چند میلسارد تومان است و پیمانکار نقدینگی لازم را نداشته و عملا در اجرا در برابر هر دو طرف بدقولی کرده است و ...

دوست عزیز لبخند عاقل اندر ... به من می اندازد و می گوید خب مشکل تویی!
چون سایر مدیران در گیر و دار کار به این جور مسائلی مثل جریان نقدینگی توجه نمی کنند که!

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

چگونگی رفتار با افراد بدقلق


اینروزها چند جلد کتاب و چند ادکلن جدید از دوستان هدیه گرفته ام، که هر دو را دوست دارم. اما کتاب یه چیز دیگه هست.


دوست عزیزی یک جلد کتاب به من هدیه داده است با عنوان: چگونگی رفتار با افراد بدقلق، از سرفصلهای آن پیداست که کتابی در خور توجه است.

این کتاب هم در مسیر کمک به افزایش و رشد ظرفیت وجودی افراد به تحریر در آمده است.

در اینجا هم مطالب بیشتری در مورد آن می توانید مطالعه کنید.

نیازهای معیشتی

تئوری مازلو ناظر بر اینست که انسانها سطوحی مختلف از نیاز را دارند که براساس میزان درآمدشان ارتقاء می یابد. این نیازها از سطوح پایین به یالا عبارتند از:نیازهای زیستی و معیشتی-نیازهای امنیتی و اجتماعی-نیازهای خودشکوفایی و احترامی.

متاسفانه در بسیاری از شرکتها مدیران با این موضوع دست و پنجه نرم می کنند که حتی در سطوح مدیریتی مشکلات زیستی و معیشتی همکارانشان جدی است و ساختار مالی شرکتهایشان هم توان رسیدگی به موضوع را به ایشان نمی دهد.

تخریب برای ماندن

ساختن برای ماندن کتابی است که آنرا چند بار با اشتیاق مطالعه کرده ام. کتاب گزارش یک تحقیق شش ساله است در خصوص رمز گشایی از دلایل موفقیت تعدادی از شرکتهای سرآمد.
واژه ساختن برای ماندن آنقدر در ذهن من جا بازکرد، که بسیاری از اوقات کوششهای مدیریتی را در راستای محقق و نهادینه نمودن دستاوردهایی برای شرکت دانسته ام که سرآمدی و تعالی جویی را برای آنها ممکن سازد.
اما بنظر میرسد برخی از تیمهای مدیریتی تخریب برای ماندن را برگزیده اند. من نتایج عملکرد مدیرانی در دو سال اخیر در یکی از شرکتهای بورسی رابر اساس گزارشهای منتشره خوانده ام. دارم با چشمانم به وضوح افول شرکت را می بینیم. میزان تولید این شرکت حتی از دوران جنگ تحمیلی هم پایین تر آمده است و با یکسری دلایل من درآوردی ناکارآمدی خود را توجیه و به گردن زمین و زمان می اندازند. حال هم که خبر دار شده ام، ساختمان دفتر مرکزیشان را هم با التیماتومی دارند از دستشان در می آورند.
این گونه مدیران دوست دارند از ذلیل شدن شرکتهایشان ، سود ببرند. سود آنها در ماندن و برقراری امنیت شغلیشان از طریق باج دادن به سهامدارانی است که با سهمی 30 یا 40 درصدی دارند دارایی شرکت که متعلق به 100 درصد سهامداران است را به تاراج می برند.

تبصره: تا حال خیلی تلاش کرده ام در مورد شرکتهایی که در آنها مسئولیت ندارم در اینجا چیزی ننویسم ، اما گاهی نمی شود.

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

برنامه ریزی شخصی

عنوان برنامه ریزی شخصی یکی از پر بیننده ترین عناوینی است که بینندگان این وبلاگ سری به اینجا می زنند.

از جنبه تذکر و یادآوری باید عرض کنم ، اگر برای سال 1388 خود اهداف و برنامه هایی داشته اید. توجه کنید که تا پایان سال فقط 5 ماه مانده است.
یادتان باشد متغیره، از جمله زمان از ما اجازه ای نمی گیرند و راه خود را می پیمایند.

شکل گیری متغیرها در بستر زمان

بارها به دوستان و همکارانم گفته ام که کنترل، نظارت و اندازه گیری مستمر متغیرها باعث می شود جا نمانید! زیرا آنها معطل ما نمی مانند و در بستر زمان شکل می گیرند.

شدیدا در تلاشم که از وقت محدود در اختیار بهترین استفاده را برای بهبود اوضاع شرکت و ساماندهی آن بکار گیرم ولی سرعت تکوین متغیرها بسیار بالاست و استرس می آورد ، خصوصا اگر احساس کنی متغیرها برخلاف میل شما هستند.

اما علامتهای بهبود دلگرم کننده است. مخصوصا وقتی که با تمرکز بر روی برنامه ها و پیگیری خواسته ها آرام آرام اطلاعات مورد نیاز بسوی شما و مطابق میل شما به جریان می افتد.

پی نوشت:
اینروزها شدیدا درگیری کاری ، حتی مجال نوشتن نمی دهد

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

ساکت باش، موفق شو

دوست عزیز، آقای مهندس رزمان کتابی ترجمه کرده است به نام مدیریت سامو (ساکت باش، موفق شو) که با تورقی که کردم بنظرم رسید کتابی است در خور توجه برای آنانکه به وضع موجود خود راضی نمی باشند.
هنوز فرصت خواندن آنرا پیدا نکرده ام.( دیشب ایشان نشخه ای از کتاب را به من هدیه کردند) حتما در مورد نکات جالب و مهم آن خواهم نوشت.

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

آیا قیمتها علامت می دهند؟

در اقتصاد قیمتها عنصر به تعادل رساندن عرضه و تقاضا هستند.
در اقتصاد انسان معقول و مطلوبگرای کلاسیکی دنبال حداکثر کردن مطلوبیت خود است. اما این مطلوبیت به دلیل محدودیت در منابع باید در مبادله ای به یک نقطه بهینه منجر شود. قیمتها نقش اساسی در تعیین این نقطه بهینه دارند.
اقتصاددانان طرفدار اقتصاد لیبرال مواکدا معتقدند انسان کلاسیکی رفتار خود را بر اساس سیگنالهای قیمتی تنظیم می کند و بهینه مصرف می کند و مثلا اصراف نمی کند.

اما آیا واقعا اقتصاد لیبرال انسان کلاسیکی و قیمتها را به حال خود تنها می گذارد؟

اگر اینگونه است چرا دولت با وظایف کلاسیکی خود در این اقتصادها نقش بازی می کند؟ مگر نه اینکه دولتها گاهی حداکثر مطلوبیت انسانهای فعال و مورد قبول را با محدودیت مواجه می کنند؟ مگر نه اینکه این دولتها با انحصار و تشکیل تراست مبارزه می کنند؟ پس چرا نمی گذارند انسان مطلوبگرای اقتصاد لیبرال با علامتهای قیمتی خودش انحصار را بشکند؟

چرا ما بازار رقابت کامل در عمل نداریم و تنها با فروض حاکم بر تئوریهای اقتصادی آنرا تصور می کنیم؟ مگر سیگنال قیمتی و دست پنهان آدام اسمیت زاییده این توریهای مبتنی بر GIVEN ASSUMPTION ها نیست؟

چرا در بطن اقتصاد لیبرال نا امنی اقتصادی نهفته است ؟ آنجا که بازر رقابت کامل می گوید بسیاری عرضه کنندگان می آیند و ناکارآمدها می روند و آنها که می روند در بازار کارا باید قربانی شوند ، این بهای اقتصاد لیبرال است. اما آمریکا مهد اقتصاد لیبرال برای جلوگیری از ورشکستگی صنایعش می آید برنامه حمایتی با کمک دولت می گذارد. یعنی کسانی که دولت را در تئوری نمی خواهند و ناامنی اقتصادی را در حدی بهای کارآمدی بازار می دانند. در عمل آنرا بر نمی تابند و با ابزار دولت کنترلش می کنند!


حالا آقا دکتر پژویان می آید در تلویزیون و می گوید اگر شیر آب تصفیه شده در منزل شما با آب تصفیه نشده یک قیمت برابر داشته باشد ؛ عقل سلیم حکم می کند که از آب تصفیه شده برای شست و شوی عمومی استفاده کنیم . اما اگر بهای متفاوتی داشته باشد سیگنال قیمتی شما را به سمت مصرف درست سوق می دهد.
آقای دکتر پژویان درست می گوید . اما پاسخ این سوالها را نمی دهد که:

اگر ما در منزل یک شیر آب داشته باشیم که فقط آب تصفیه شده داشته باشد و قیمت آن بالا برود ما چه انتخاب دیگری داریم؟
دولت وقتی اجازه نمی دهد که کسی دیگر وارد شبکه آب و برق و ... بشود، آیا انتخابی می ماند که سیگنال قیمت مصرف ما را درست کند؟
وقتی بنزین بالا می رود ما سیگنال می گیریم که از وسیله شخصی استفاده نکنیم، اما جایگیرن وقتی نیست.یعنی شبکه تاکسی ارزان قیمت، اتوبوس شهری و مترو به قدر کفایت نیست و شما را از مبدا به مقصدتان نیم رساندآیا نتیجه فقط این نیست که همان خدکت قبلی را دارید با قیمت بالاتر جدید می گیرید؟

تازه آقای پژویان نمی گوید که چرا در اقتصاد ایران زمین، خودرو ، کالاهای اساسی و بسیاری چیزهای دیگر از متوسط قیمت جهانی و در اقتصادهای مشابه بالاتر است؟
چرا خدمات مالی و قیمت کالاهای مالی بالا و دسترسی به آنها پایین است؟
چرا دستمزد نیروی انسانی در ایران از کشورهای مشابه پایین تر است؟

خب! آقای پژویان احتمالا فقط یک بعد از اقتصاد لیبرال را درک کرده و در طرح هدفمند کردن یارانه ها کلی دستمزد دریافت کرده است.

چر اقتصاد دانان ایرانی به کارکرد انتظارات و موجهای تورمی مربوطه بی توجهند؟
سالهاست ایران در حال تجربه اجرای کنترل نقدینگی برای مهار تورم و حذف سوبسیدها برای اصلاح الگوی مصرف است. اما نتیجه مثبت ؟ الله اعلم!

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

انجمن تولیدکنندگان تجهیزات بانکی

دیروز جلسه ای در وزارت صنایع تشکیل شده بود تا تولیدکنندگان تجهیزات بانکی با هم انجمنی را پایه گذاری کنند. معمولا در این جلسه ها همه مثبت صحبت می کنند و از امیدهایی که به چنین تشکیلاتی که در حال تولد است می گویند و با شدت و حدت آرزو می کنند که کاستیهای جاری به سرانگشت تدبیر انجمن مذکور باز شود. بعضا هم در عمل وقتی آنها را مروز می کنی، نمی توانی کارنامه درخشانی بیابی مگر در مورد استثنائها.

علی ایحال در مورد انجمن یاد شده ، مشکل این بود که شرکتهایی دور هم جمع شده بودند که وجه مشترک آنها تولیداتشان نبود ، بلکه بازارشان بود.شاید اگر این جلسه به دعوت اتاق بازرگانی یا سازمان دیگری بود، خیلی تعجب نمی کردم ولی وزارت صنایع به عنوان متولی امر تولیدات صنعتی با توجه به بازار چرا عده ای را با محور بازار مشترک دور هم جمع می کند؟ البته بازهم این اقدام، اقدام خوبی است و اگر نقدی است به اصل ماجرا نیست بلکه در جهت اینست که صورت مسئله بهتر تعریف شود و قطعا اینکار در تدوین اساسنامه ممکن می شود.
بهرحال غیر از تولیدکنندگان POS و دستگاههای ATM بقیه بازارشان بانکها هم بود نه اینکه تولیداتشان صرفا بانکی باشد.

برنج وارداتی

داستان اینروزها بر سر برنج وارداتی و شبهه آلودگی آنها ، نشان از این می دهد که کسب و کار بسیار بیرحم تر از آنست که ما فکر می کنیم.
شخصا خوشحال هستم که تمام کسانی که کسب و کارشان با تولید برنج داخلی سروکار دارد شدیدا دنبال برخورد بابرنج وارداتی هستند و می خواهند رقیب را از میدان بدر کنند.
این مصداق بارز موانع غیر تعرفه ای در سطح مباحث تجارت خارجی است.
شاید صحیح این بود که قبل از واردات این برنجها ، مسولین ذیربط مثل استاندارد و وزارت بهداشت این موضوع را خود رسیدگی می کردند و حتی با موانع غیر تعرفه ای مثل سختگیری در اندازه گیری فاکتورهای مورد رسیدگی ورود را با مشکل مواجه می کردند. اما حتی اگر فرض کنیم که دولت با واردات محصول خارجی مخالف نباشد و نظرش تامین بخشی از نیاز داخلی یا ایجاد رقابت باشد، با اینحال اقداماتی از این دست که از تبلیغات در تلویزیون ممانعت شد یا اینکه شبهه آلودگی آنها مطرح شد نشان می دهد تولیدکننده داخلی وارد کارزار رقابت شده است.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

مدیران امروز، دانش دیروز و شرکتهای فردا

مدرسه پسرم جلسه ای را برای اولیاء ترتیب داده بود و سخنران جلسه در یکی از فرازهای صحبتش تذکر می داد که: اولیا امروز با دانش و روشهای دیروز نمی توانند فرزندان فردا را تربیت کنند.
جمله وی خیلی دلنشین بود ، تعمیم این موضوع به مباحث شرکتداری هم شاید دلایل بسیاری از ناکارآمدیها را توجیه کند.متاسفانه شرکتها از بسیاری از بدیهی ترین و ابتدایی ترین بیماریها در رنج هستند. مثلا چارت سازمانی، کیفیت رویه های کاری، استراتژیهای بازاریابی و روشهای جاری مربوطه، نحوه نگهداری نیورهای توانمند و شایسته سازمان و ... از جمله مباحثی است که انتظار می رود شرکتهای با سابقه بیش از ده سال فعالیت از آنها در رنج نباشند ولی هستند.
دلیل این امر همان نحوه مدیریت است که عمدتا متکی به روشهای نخ نما شده و تکراری مبتنی بر دانش گذشته است!

انصاف

شهرداری تهران گاهی جملات نابی را بر بیلبوردها نصب می کند که خواندن و به یاد داشتن آنها خالی از لطف نیست.امروز قبل از ورود به تونل حکیم جمله زیبای " انصاف مایه نزدیکی دلهاست" خود نمایی می کرد . عبور سریع حین رانندگی مانع آن شد تا ببینم این جمله از کدام بزرگوار است.
در شرکتها مثل همه اجتماعات و گروههای بشری، رعایت انصاف و عدالت سبب آرامش و وحدت می گردد و بی انصافی و بروز نابرابریها سبب تنش و از همگسیختگی انسانها می شود.
شاید در محیطهای کاری نیروی انسانی بیش از هر چیزی به مقایسه وضعیت خود با همتراز خود در همان واحد، واحد دیگر و حتی شرکت مشابه و ... اقدام می کند و وقتی نتواند قضاوت درستی از شرایط خود داشته باشد و شواهد محکم و مشهودی از بی انصافی را ببیند، آنگاه نمی توان توقع داشت رفتار سازمان در برابر خود را منصفانه ارزیابی کند.
مدیران شرکتها لازم است در تصمیمات متاخذه خود به خروجی و نتیجه تصمیم و نحوه ارزیابی پرسنل خود از آن تصمیم هم توجه کنند.
انصاف آنقدر واژه پر مغزی است که می گویند اگر انصاف وجود می داشت واقعه کربلا هرگز رخ نمی داد و کوفیان بر حسین ابن علی و شهدای کربلا آن فجایع را ببار نمی آوردند.

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

پاییز

الان ساعت 3:20 دقیقه بعد از ظهر پنجشنبه است. همه همکاران رفته اند. از صبح دارم کارهای معوق را به روز می کنم. بعد از یکماه ،نیم ساعتی است فرصت وبگردی پیدا کرده ام.





توی اطاق کار جدید، درختچه ای مصنوعی و با برگهای به رنگ پاییز وجود داشت. آنرا از اطاق بیرون کردم، چون نه از گلدان مصنوعی خوشم می آید و نه از رنگ پاییز!


با اینکه خودم در پاییز به دنیا آمده ام!





اما از این عکس نمی توان گذشت.

شما هم لذت ببرید!

ماخذ تصویر: از اینجا

صورتم را خراب نکن!

چند ماه پیش در حال مذاکره با مدیران شرکتی از کره جنوبی بودیم و در حین مذاکرات منقطعی که بافاصله های زمانی برگزار می شد ، در یکی از جلسات ما نسبت به یکی از محورهایی که در گذشته تفاهم کرده بودیم ، مجبور شدیم دبه کنیم!به ماند که دبه کردن کار پسندیده ای نیست ولی چاره ای نبود!

طرف کره ای با عصبانیت رو به ما کرد و گفت: من این موضوع را با رئیسم تفاهم کرده ام و تایید کرده است. اگر بخواهم تغییر جدیدی بدهم ، حرفم دو تا می شود. آیا شما دوست دارید که من ضایع شوم، لطفا صورتم را خراب نکنید!

این جمله اخیر دائم در گوشم زنگ می زند.

در شرکتها خیلی مهم است که مدیران و پرسنل صورت هم را خراب نکنند یا به عبارتی همدیگر را ضایع نکنند.

خصوصا وقتی مدیری برای اولین روزها کارش را شروع می کند!سازمان تا بخواهد با ادبیات او آشنا شود مستلزم گذشت زمان است.

در یکی از تجربه های اخیر یکی از مدیران میانی در چند نوبت باعث بروز نابسامانی شده است. به او می گویم چرا نظر مرا درست به سازمان منتقل نمی کنی؟! چرا دستور کتبی را با جمله ای من در آوردی ضایع می کنی!
می گوید : من برداشتم این بود و آن بود!

شاید دوست دارند صورتها را تخریب کنن!

علی ایحال ، بازهم علیرغم اینکه بهتر است چنین پدیده هایی وجود نباشد، اما همینها هست که مدیریت را جذاب و هیجان انگیز می کند!