۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

آفتابه فروش نباشیم!

اول پوزش می خوام اگر این تمثیل کمی از نزاکت فاصله گرفته است.

و بعد شاید ، این داستان را شنیده باشید که بنده خدایی در زمانهای قدیم نیاز به استفاده از سرویس بهداشتی داشت و وقتی به توالت عمومی مسجد جنب بازار نزدیک شد با عجله یکی از آفتابه های پر از آب را برداشت که زودتر مشکل را حل کند  . اما مسول آفتابه ها به این بنده خدا گفت: آقا آنرا که برداشته اید زمین بگذارید و آن دیگری را بردارید.

مرد هم همین کا را کرد و وقتی که مشکل بر طرف شد و آرامش پیدا کرد و خواست بهای آنرا بپردازد با تعجب دید تمام آفتابه ها یک رنگ، یک اندازه و پر از آب است و باهم هیچ تفاوتی ندارند. از مسول آفتابه ها پرسید: آقا اینها هیچ کدام باهم فرقی ندارد! چرا شما به من گفتید که باید اولی را برندارم و دومی را بردارم؟!

مرد جواب داد: خب من که اینجا هستم چه کاره ام ! باید یک چیزی بگویم.

واقعیت اینست که در بروکراسی بد سازمانه بعضا نوع اظهارنظر ها، سوال و جواب کردنها و ... غیر مفید و نامناسب است و تنها از سر اثبات موجودیت و یادآوری اینکه من هم هستم ، انجام می شود.

باید مواظب باشیم که آفتابه فروش نشویم.

ببخشید

هیچ نظری موجود نیست: