۱۳۸۶ اسفند ۲۱, سه‌شنبه

فقدان کسب و کارهای خانواده های ایرانی

هفته گذشته ابتدای خیابان اوین خانواده ای بنام قندچی در سوگ یکی از عزیزانشان در حال عزارداری بودند، نمی دانم این قندچی همان قندچی معروف که تولیدی جورابهای مرغوب مردانه را داشت بود یا نه؟ اما سبب شد موضوعی را طرح کنم که مدتها در ذهن دارم و هنوز پاسخ روشنی برای آن نیافته ام.
در واقع نمی دانم چرا در ایران ما شاهد کسب و کارهای خانوادگی رشد یافته که تبدیل به برندهای معروف، فراگیر و با مقیاس انبوه شوند نمی باشیم. مثلا چرا اکبر مشتی تبدیل به یک بستنی ساز بزرگ نشد؟ چرا قندچی به یک شرکت بزرگ تولید لباسهای زیر مردانه و زنانه تغییر شکل نداد؟ چرا علاءالدینهای عالی نسب راه را تا ایجاد یک برند لوازم خانگی گسترده نپیمود؟ چرا ساندویچ یکتای اول فرشته در جا زد و تبدیل به یک فست فود فرنچایزر نشد؟ و خیلی از چراهای دیگر. در حالی که اکثر برندهای بین المللی از مقیاس خانوادگی کوچک راه را آغاز نمودند.
واقعا پاسخی برای این پرسش نیافته ام . جز اینکه دائما نگاه جامعه شناسی غارتی معیشتی دکتر رضاقلی به اقتصاد ایران ذهنم را قلقلک می دهد و ترغیبم می کند که ریشه موانع را در موانع تاریخی ناشی از ناامنی اقتصادی تاریخ ایران جستجو نمایم. اما عمیقا معتقدم که این پاسخ دقیق نیست و ما باید ریشه را عمیق تر دنبال نماییم . بعنوان مثال تصورم اینست که در سطح کسب و کارهای کوچک یکی از موانع جدی ، فقدان مهارتهای لازم جهت رشد بنگاهها بوده است . مثلا صاحبان حرف به دلیل عدم آشنایی با حسابداری و حسابرسی نه واجد این مهارت بوده اند و نه مطلع از نتایج بکارگیری آن، لذا عملا نمی توانستند با گسترش و رشد بنگاه آن را مناسب و سالم اداره کنند.
فکر کنم این بحث ادامه داشته باشد ...

هیچ نظری موجود نیست: