۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

روزهایی که در کنار پدرم هستم!

پنجشنبه یکی از همکاران ما استعفایش را ارائه کرد. من دوست نداشتم که استعفایش را بپذیرم. اما او می خواست به پدر هشتاد و اندی ساله اش که گرفتار بیماری آلزایمر و پیری است برسد، چه می توانستم انجام دهم ! فقط تسلیم خواسته اش شدم.

این همکار ما و صاحب این وبلاگ از جمله آدمهای با معرفت روزگار ما هستند.

دارم با خودم کلنجار میروم که من در موقعیت مشابه چه خواهم کرد؟!

۱ نظر:

باران گفت...

نمي دونم چرا با خوندن اين پيام و ديدن اون عكس‌ها يهو دلم گرفت و جمله مرحوم حسين پناهي در ذهنم نقش بست: من روز را دوست دارم ولي از روزگار مي‌ترسم!