۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

بدون تیتر

چقدر لذت بخش است، پس از اینکه شب را غرق در اندیشه آینده مبهم سپری می کنی و صبح کار را با تفعل به حضرت حافظ آغاز می کنی و او می گوید:

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
....

هیچ نظری موجود نیست: