۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

نا امنی شغلی

با یکی از دوستان صحبت می کردم و می گفت در شرکتهایی که رابطه کاریشان با پرسنل از طریق قراردادهای چند ماهه یا یکساله منعقد و تعریف می شود . برای پرسنل نا امنی شغلی مایه نگرانی استو


من با این نگاه به کلی مخالفم و عمیقا معتقدم مهمترین عامل موثر بر امنیت و ثبات شاغل ، کیفیت کار خود اوست.


شخصا فکر می کنم در این شرکتها مدیران باید این حالتها را به اعتبار بشناسند و درنظر بگیرند:


  1. برخی پرسنل هستند که صمیمانه در خدمت تحقق اهداف شرکتند، در جای مناسب قرار دارند و جضورشان برای شرکت سودمند است.       در این شرایط این افراد مناسب است، قراردادشان یکساله منغقد گردد، در مسئولیتهای مهمتر بکار گرفته شوند، با آنها تبادل نظر شود، دوره های آموزشی بیشتری را ببینند و از مشوقها هم در مورد آنها استفاده شود، مشوقهایی مثل اعزام به سفرهای خارجی آموزشی یا پاداشهای مالی.
  2. برخی از پرسنل وظایف روزانه خود را انجام می دهند، در امورات شرکت مانعی ایجاد نمی کنند ، اما در حدی هم که به آنها گفته می شود بیشتر گام بر نمی دارند. اینان عموما رفتاری خنثی دارند.               در این مورد بنظرم انعقاد قرارداد یکساله بلامانع است ولی باید آنها را از حالت خنثی به حال فعال میل داد. در این مورد جابجایی افراد می تواند روش مناسبی باشد. سایر سیاستهای تشویقی هم موثر می افتد.
  3. برخی افراد  کارشان خوب است ، صاحب تخصص هستند ، اما تبعیت سازمانی پایینی دارند. یعنی یا کارگروهی نمی کنند، یا با همکاران و مافوق خود درگیر می شوند.         در این مورد باید به آنها تذکر و فرصت داد، تذکر باید از سوی مقام مافوق صادر شود . یعنی به فرد گفته شود که ما از تو چه انتظاری داریم، ای مشکل و ضعف تو چیست. فرصت هم از طریق انعقاد قرارداد در دوره ای کمتر از یکسال تبیین می شود که فرد بداند باید خود را اصلاح کند.
  4. برخی افراد کارشان را در حد قابل قبولی انجام میدهند، اما با سیاستهای شرکت یا سلیقه مدیر ارشد سازمان همخوانی ندارند.          در این موارد باید اشتغال این افراد با ریسک مواجه نشود، قراداد یکساله برقرار شود،  فرد محترمانه در وظیفه ای دیگر بکار گرفته شود.
  5. برخی افراد علاقمند به کاری که می کنند نیستند و کارشان را بلد نمی باشند.               این افراد باید از آن سازمان جداشوند. چون اشتباه آمده اند. 
  6. برخی افراد تخلف محرز و جدی می کنند.               چه کارشان را بلدند، چه بلد نیستند . چه کم تجربه اند چه با تجربه ، باید اخراج شوند. بدون تردید و درنگ.

با توچه به موارد فوق بنطرم می رسد نا امنی شغلی نباید برای افراد صادق، کوشا و علاقمند به پیشرفت نگران کننده باشد.

من هرچه فکر می کنم، غیر از یک مورد ، مورد ی به یاد نمی آورم که با کسی غیر از موارد فوق رفتار کرده باشم یا اینکه بتوان به شقوق فوق مواردی را اضافه کرد.
در آن یک مورد هم متاسفانه رابطه کاریمان را با فردی که از نظر تسلط به کار خوب و با تجربه می باشد، قرارداد را ادامه ندادیم، آنهم به دلیل اینکه اولا، خودش را درگیر ماجرایی نموده بود که به او ربط کاری  پیدا نمی کرد و موضوع را تبعی نمود. ثانیا  آن شغل  از تخصص بالایی برخوردار نبود که ما گرفتار شویم. اگر غیر از این بود حتما تامل می کردیم.


۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
البته جناب آقاي كتر عظيمي پور در رابطه با بند 3 نا امني شغلي لازم به ذكر است گاهي مدير بالادست افراد،
خود ممكن است در حال زير آبي رفتن و زد و بند باشد، در اينصورت جهت حفظ منافع خود، كارمند زير دست خود راكه مانع اعمال خود مي بيند با عنوانيي همچون در گير بودن با همكاران، عدم داشتن روحيه كار دسته جمعي، كج بودن خط ريش، نپوشيدن كت و شلوار مارك دار و دلايل واهي ديگر نا توان از كار تيمي و شركتي نشان داده و بدين ترتيب مدير عامل سازمان را مجاب به اخراج كارمند و در صورت عدم توانايي، حداقل مجاب به انعقاد قرار داد 6 ماهه و يا كمتر جهت متزلزل نمودن كارمند مذكور كند، چرا؟ چون در غيراينصورت منافع اين مدير بالادستي به خطر مي افتد و چه بهتر كه با اين حركت هم كارمند و هم مديرعامل را كيش و مات كرده و آنها را در برابر هم قرار داده و از آب گل آلود ماهي دلخواه خود را صيد كرده و تمامي تقصيرات را بر گردن مديرعامل و سليقه ايشان بياندازد در اينصورت كارمند مربوطه به دو نوع مي تواند عمل كند:
1- منفعل شده و بهانه هاي لازم را به مدير بالادستي ناتوي خود (كه علاوه بر ناتو بودن ادعاي هوش يالا را هم دارد) بدهد تا پروژه اخراج را تكميل كند.
2-با دلايل متقن و محكمه پسند دست اين مدير بالادستي را نزد مدير عامل سازمان رو كرده و راه فراري براي وي باقي نگذارد به نحوي كه همانند گربه در چكمه به هر طرف كه چنگ بزند به ديوار بخورد، در اينصورت:
الف) اگر مدير عامل فرد معقول، منطقي و زرنگي باشد با ثابت شدن مدارك متقن كارمند با مدير خود برخورد كرده و وي را به هوش مي آورد كه فعال مايشاء بازي نيست و بازي داوري دارد كه در صورت لزوم خطاهاي دو نفر را اعلام كرده در اينصورت نه تنها ابهت و اتوريته و ارزش آن مديرعامل نزد سازمان كاهش نمي يابد بلكه بيشتر از قبل گرديده و آن كارمند هم با ديدن چنين حق طلبي از مدير عامل حاضر است كه هر كاري جهت موفقيت او انجام دهد.
ب) در غير اينصورت طرف مدير خود را مي گيرد به خصوص زمانيكه آن مدير توسط مديرعامل به سازمان معرفي شده باشد لذا حكايت تف سر بالا مي گردد لذا به هر نحو ممكن خود را ملزم به حمايت از آن مدير مي داند چون در غير اينصورت فكر مي كند كه چون در انتخاب مدير اشتباه كرده و از طرفي اعتراف به اشتباه در قاموس وي جايي ندارد لذا بهتر است صورت مسئله را پاك كرده و كارمند را اخراج نمايد.

ناشناس گفت...

با سلام
البته جناب آقاي كتر عظيمي پور در رابطه با بند 3 نا امني شغلي لازم به ذكر است گاهي مدير بالادست افراد،
خود ممكن است در حال زير آبي رفتن و زد و بند باشد، در اينصورت جهت حفظ منافع خود، كارمند زير دست خود راكه مانع اعمال خود مي بيند با عنوانيي همچون در گير بودن با همكاران، عدم داشتن روحيه كار دسته جمعي، كج بودن خط ريش، نپوشيدن كت و شلوار مارك دار و دلايل واهي ديگر نا توان از كار تيمي و شركتي نشان داده و بدين ترتيب مدير عامل سازمان را مجاب به اخراج كارمند و در صورت عدم توانايي، حداقل مجاب به انعقاد قرار داد 6 ماهه و يا كمتر جهت متزلزل نمودن كارمند مذكور كند، چرا؟ چون در غيراينصورت منافع اين مدير بالادستي به خطر مي افتد و چه بهتر كه با اين حركت هم كارمند و هم مديرعامل را كيش و مات كرده و آنها را در برابر هم قرار داده و از آب گل آلود ماهي دلخواه خود را صيد كرده و تمامي تقصيرات را بر گردن مديرعامل و سليقه ايشان بياندازد در اينصورت كارمند مربوطه به دو نوع مي تواند عمل كند:
1- منفعل شده و بهانه هاي لازم را به مدير بالادستي ناتوي خود (كه علاوه بر ناتو بودن ادعاي هوش يالا را هم دارد) بدهد تا پروژه اخراج را تكميل كند.
2-با دلايل متقن و محكمه پسند دست اين مدير بالادستي را نزد مدير عامل سازمان رو كرده و راه فراري براي وي باقي نگذارد به نحوي كه همانند گربه در چكمه به هر طرف كه چنگ بزند به ديوار بخورد، در اينصورت:
الف) اگر مدير عامل فرد معقول، منطقي و زرنگي باشد با ثابت شدن مدارك متقن كارمند با مدير خود برخورد كرده و وي را به هوش مي آورد كه فعال مايشاء بازي نيست و بازي داوري دارد كه در صورت لزوم خطاهاي دو نفر را اعلام كرده در اينصورت نه تنها ابهت و اتوريته و ارزش آن مديرعامل نزد سازمان كاهش نمي يابد بلكه بيشتر از قبل گرديده و آن كارمند هم با ديدن چنين حق طلبي از مدير عامل حاضر است كه هر كاري جهت موفقيت او انجام دهد.
ب) در غير اينصورت طرف مدير خود را مي گيرد به خصوص زمانيكه آن مدير توسط مديرعامل به سازمان معرفي شده باشد لذا حكايت تف سر بالا مي گردد لذا به هر نحو ممكن خود را ملزم به حمايت از آن مدير مي داند چون در غير اينصورت فكر مي كند كه چون در انتخاب مدير اشتباه كرده و از طرفي اعتراف به اشتباه در قاموس وي جايي ندارد لذا بهتر است صورت مسئله را پاك كرده و كارمند را اخراج نمايد.

Unknown گفت...

با سلام
من با نظر دوستمان موافق نیستم چون اگر سیستم- مدیر بالا دستی را که انتخاب کرده سالم نبوده است به این مدت کوتاه بر نمیگردد .زیرا بعضی مواقع تصمیم بین بد وبدتر است وهیچ چارهای وجود ندارد که کماکان در این سیستم (شرکت )ما بدین صورت است وتنها در یک مورد شخص اخراجی 50درصد در اخراجش بی تقصیر بوده است .مدیران واقعی فقط به فکر ارتقائ محل کارخودهستند ولی متاسفانه یکسری مدیران فقط می خواهند مدیریت (دستور ودخالتهای نابجا)یعنی ما هم هستیم را انجام بدهند .ولی در کل امنیت شغلی باعث ارامش همکاران می شود .وما یادمان باشد خداوند انسانها را با تفاوتهای فردی گوناگون آفریده وهمچنین محل بزرگشدن وخانواده وبه طور کلی محیط پیرامون شرط مهمی جهت تکامل انسانها -به امید روزی که همه همکاران بی مسئولیت بلانسبت شما آدم شوند.با تشکر