۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

بمیریم یا تغییر کنیم؟!

واقعیت اینست که شرکتها و سازمانها نیازمند تغییر هستند، در غیر اینصورت خواهند مرد!





اما آیا تغییر را مردم می پسندند؟





خیلی وقتها ما از تغییر خوشمان نمی آید. مثلا وقتی ساعت کار بانکها، مدارس، ادارات و مغازه ها را دولت می خواست تغییر دهد. بعد از کلی ما جرا،آخر هم طرح متوقف شد.


حتی در زندگی خودمان، اگر اطاق کارما تغییر کند، یا مغازه ای که هر روز از آن خرید می کنیم تعطیل شود، ناراحت می شویم.





پس تغییر به مثابه جراحی است و چون درد هم دارد ، از آن فرار می کنیم!





برای تغییر در شرکتها چند چیز مهم است:







  • باید دقیقا هدف و مقصد شفافی داشته باشیم. در غیر اینصورت تلاشها راه به جایی نمی برد.


  • باید افرادی که باور قوی به تغییرات دارند، را جذب نمایید.


  • مقاومتها را کشف نمایید و برای آنها برنامه داشته باشیم.


  • مرتبا به مسیر پیشرو توجه کنیم و مواظب باشیم که به خطا نرویم.


۳ نظر:

ناشناس گفت...

جالبه ، توی اکثر صفحات وبلاگتون هیچ نظری رو ندیدم که میتونه 3 تا دلیل وجود داشته باشه :
نظرات قابل نشر نبودن .
شمابه نظرات افراد ناآشنااهمیتی نمیدین .
شایدم اصلاً کسی نظری نداده .
خوب اما درباره تغییر :
کلاً کلمه جالبیه : یه نفرو رییس جمهور کرد و یه نفرو ...
اما بیاید یه تعریف از تغییر داشته باشیم :
اصولاً تغییر ، انتقال از وضعيت موجود به وضعيتي ديگر (خوشايند و يا ناخوشايند) مي باشد. (خوب اینم یه تعریفه دیگه).
میتونیم 2 نوع تغییر داشته باشیم :
1- با برنامه ریزی
2- بدون برنامه ریزی
فکر نکنم نیاز زیادی به تعریف مفاهیم بالا باشه .
اما چرا تغییر ؟ خوب برای تغییرات میشه 2 تا دلیل داشت :
1- تغییر شرایط بازار در گذر زمان
2- ارایه و عرضه تکنولوژیهای جدید به بازار
تبصره : چیزایی که مینویسم جنبه کلی داره وگرنه ...
خوب فکر کنم برای شروع کافی باشه . پس فعلاً ...

ناشناس گفت...

مسلماً ، برای هر تغییری بایستی یه رهبر و مدیر قوی هم وجود داشته باشه . مدیری که آینده نگر و هدفمند باشه ، خودش رو هم نیازمند به تغییر بدونه ، و در این راه صبوری و درایت به خرج بدونه . یه مدیر تغییر باید از همه امکانات و توانایی های سازمان خودش ، آگاه باشه . به کار پرسنل فنی و غیر فنی خودش واقف باشه و سطح مهارتها و دانش اونارو بدونه . نباید سعی کنه که همه چی رو (خوب یا بد) خراب کنه و از نو بسازه (گردابی که خیلی از مدیرا توش گرفتار میشن و نهایتاً تغییرات رو به سمت ناکامی هدایت میکنن!) . هیچ وقت ایجاد تغییر نباید به خاطر خود واژه تغییر باشه . یه مدیر تغییر موفق کسیه که بتونه در زمان موفقیت ، سازمانشو با انجام تغییرات مناسب به سمت موفقیت بیشتر هدایت کنه .
اما یه مدیر چطور میتونه مخالفتها رو در برابر تغییر به حداقل برسونه . بهترین راهکار در این زمینه میتونه آگاهی دادن به پرسنل باشه : هدف نهایی تغییر چیه ، چه چیزی در انتظاره ، مشتریای آینده چه کسایی هستن ، چه توقعاتی از پرسنل در راه تغییر وجود داره ، اصلاً تغییرات شامل چه مواردیه ، نحوه اندازه گیری عملکرد کارکنان در راستای این تغییرات چطوریه و ...
نکته دیگه در مورد کم کردن مخالفتها ، وجود سیستم مناسب تبادل اطلاعات در زمینه تغییره . وجود چنین سیستمی از بروز شایعات مختلف جلوگیری میکنه و مانع از ایجاد تشنج و استرس در راستای تغییر میشه . در حقیقت نباید مدیرا به خودی و غیرخودی تقسیم بشن ؛یعنی مدیرایی که به مرکز قدرت نزدیکترن اطلاعاتشون در زمینه تغییرات از سایر مدیرای هم سطح خودشون بیشتر باشه و در زمینه ارائه اطلاعات به غیرخودیا (مدیرای دور از رهبری تغییر) پنهانکاری بشه . البته در این زمینه صحبتای بیشتری دارم که امیدوارم بتونم بعدا بیانشون کنم . اما امروز میخوام با یه جمله حرفمو تموم کنم که : " تنها تغییره که همیشه ماندگاره"

ناشناس گفت...

متاسفانه فکر کنم نظر قبلی من به دستتون نرسیده . ناچارم دوباره اونو بنویسم :
اول میخوام یه حکایت بذارم از نقشی که یه مدیر میتونه توی تغییرات داشته باشه :
بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است: «كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»
اما مطلب امروز راجع به استراتژی های مختلف " تغییر" : توی منابع علمی و در مورد تغییرات برنامه ریزی شده ، یه "رهبر تغییر" می تونه یکی از 3 تا استراتژی زیرو انتخاب کنه :
1- فشار و قدرت : در این روش ، مدیر سعی میکنه از طریق نظام پاداش و تنبیه ، نظرات خودشو در خصوص تغییر ، جلو ببره . کارمندا نقش اندکی در خصوص مشارکت در تصمیم گیری دارن و ضمنا نتایجش به صورت موقتیه و در بلندمدت نمیتونه تاثیرگذار باشه .
2- منطق و استدلال : در این روش ، پیش از تغییر اطلاعات لازم در این خصوص در اختیار کارمندا قرار میگیره ، ضمن اینکه دلایل نیاز به تغییر کاملاً براشون توضیح داده میشه و ضمن اینکه علایق و استعدادهای کارکنان و سازمان در نظرگرفته میشه . در این خصوص ، مهارتهای ارتباطی مدیران میتونه نقش مهمی رو ایفا کنه . اثرات اینگونه تغییرات بیشتر از روش اوله .
3- مشارکت : مشارکت افراد در برنامه ریزی و تصمیم گیری ، از مهمترین خصوصیات این روشه . در این روش به آموزش اهمیت زیادی داده میشه . ضمن اینکه با ابزارهای مناسب و تقویت روحیه واعتماد به نفس کارمندا ، اونا رو به سمت استفاده از حداکثر توانایی خودشون در جهت منافع سازمان ، هدایت می کنه . میشه گفت به دلیل مشارکت همه کارمندا در تغییر ، اثرات بلندمدت و خوبی میتونه به جا بذاره .
فکر کنم در مورد استراتژی تغییر ، دیگه مطلبی وجود نداشته باشه ، فکر کنم دفعه بعد بتونم درباره "مخالفت در برابر تغییر" مطلبی رو براتون بذارم